گلبرگی از دریا پارت 4
از زبان اسکوروج 💚
داشتم به طرف اتاق پدر سونیک می رفتم که یه دفعه شنیدم که می گفت : باید یکی رو پیدا کنیم که سونیک رو بر گردونه .
رفتم داخل اتاق و همه با نگاه تعجب آمیز به من نگاه می کردن .
اسکوروج: من می تونم سونیک رو برگردونم .
اکوارد: واقعاً تو می تونی ؟!
اسکوروج: البته ، هر چی نباشه من هم نگرانش می شم .
آکوارد: پس تو برو و سونیک رو پیدا کن .
اسکوروج: با کمال میل پدر .
رفتم و شمشیرم رو برداشتم و سوار اسب شدم و شروع به حرکت کردم .
اسکوروج: مطمئنم که نمیزارم سونیک زنده برگرده اینجا .😈
از زبان شدو 🖤
داشتم می رفتم پیشه سونیک که از دور شنیدم که داشت با روژ حرف می زد.
سونیک : اهههه....دیگه داره حوصلم سر میره .
روژ : چطوره که بریم بازی کنیم .
سونیک : نه ...دوست ندارم 😮💨
رفتم جلو تر و گفتم : نظرت چیه ببرمت یه چایی ؟
سونیک : واقعاً ؟
شدو : اره
سونیک : آخ جون .
دست سونیک رو گرفتم و با خودم بردمش همون جای مخفی .
از میان جنگل حبور کردیم که بالاخره رسیدیم .
شدو : اینجاست .
سونیک : وایی شدو اینجا .......خیلی خوشگله.
شدو : می دونیم .
من و سونیک رفتیم و روی یه نیمکت نشستیم .
شدو : خب حالا خوشت اومد ؟
سونیک : شوخی می کنی ، آنجا وقلحادست ، ممنونم شدو .
وقتی اون این رو بهم گفت جوری بهم نگاه کرد که یه دفعه گونه هام سرخ شد .
(چند ساعت بعد)
از زبان شدو 🖤
بالاخره شب شد و سونیک هم خیلی خسته بود که یه دفعه یادم رفته بود که .......
سونیک : شدو چیزی شده ؟
شدو : نه بهتره .....زود برگردیم .
دست سونیک رو محکم گرفتم و با سرعت دویدم .
سونیک : شدو چرا اینقدر حجله داری ؟!
یه دفعه صدای خش خش برگ ها اومد ، اون ......چی اسکوروج ؟
اسکوروج: او...سونیک خیلی وقته که دنبالت می گردم
سونیک : من با تو هیچ جا نمیام !
اسکوروج: من نیومدم که تو برگردونم ، اومدم که تو رو بکشم .
سونیک : چی ؟!
اسکوروج: این کار می تونه من رو سروت مند کنه ، خودت هم می دونی که چی میگم .
سونیک : تو این همه کار کردی که سروت پدرم رو بالا بکشی ؟
اسکوروج: چی بگم دیگه ، خب حالا برای مرگ آماده شو 😈
اسکوروج می خواست به سونیک حمله کنه که من نزاشتم و جلو شو گرفتم که بالاخره ماه کامل شد و من گرگ تبدیل شدم .
سونیک : شدو تو چت شده ؟!
با سرعت به اسکوروج حمله می کردم که یه دفعه اسکوروج دستم رو زخمی کرد و من هم سعی کردم که دورش کنم و بالاخره یان کار رو کردم .
اسکوروج: این رو بدون که من دوباره بر میگردم سونیک .😈
سونیک با سرعت اومد کنارم که یه دفعه از حال رفتم و........
ادامه دارد......
داشتم به طرف اتاق پدر سونیک می رفتم که یه دفعه شنیدم که می گفت : باید یکی رو پیدا کنیم که سونیک رو بر گردونه .
رفتم داخل اتاق و همه با نگاه تعجب آمیز به من نگاه می کردن .
اسکوروج: من می تونم سونیک رو برگردونم .
اکوارد: واقعاً تو می تونی ؟!
اسکوروج: البته ، هر چی نباشه من هم نگرانش می شم .
آکوارد: پس تو برو و سونیک رو پیدا کن .
اسکوروج: با کمال میل پدر .
رفتم و شمشیرم رو برداشتم و سوار اسب شدم و شروع به حرکت کردم .
اسکوروج: مطمئنم که نمیزارم سونیک زنده برگرده اینجا .😈
از زبان شدو 🖤
داشتم می رفتم پیشه سونیک که از دور شنیدم که داشت با روژ حرف می زد.
سونیک : اهههه....دیگه داره حوصلم سر میره .
روژ : چطوره که بریم بازی کنیم .
سونیک : نه ...دوست ندارم 😮💨
رفتم جلو تر و گفتم : نظرت چیه ببرمت یه چایی ؟
سونیک : واقعاً ؟
شدو : اره
سونیک : آخ جون .
دست سونیک رو گرفتم و با خودم بردمش همون جای مخفی .
از میان جنگل حبور کردیم که بالاخره رسیدیم .
شدو : اینجاست .
سونیک : وایی شدو اینجا .......خیلی خوشگله.
شدو : می دونیم .
من و سونیک رفتیم و روی یه نیمکت نشستیم .
شدو : خب حالا خوشت اومد ؟
سونیک : شوخی می کنی ، آنجا وقلحادست ، ممنونم شدو .
وقتی اون این رو بهم گفت جوری بهم نگاه کرد که یه دفعه گونه هام سرخ شد .
(چند ساعت بعد)
از زبان شدو 🖤
بالاخره شب شد و سونیک هم خیلی خسته بود که یه دفعه یادم رفته بود که .......
سونیک : شدو چیزی شده ؟
شدو : نه بهتره .....زود برگردیم .
دست سونیک رو محکم گرفتم و با سرعت دویدم .
سونیک : شدو چرا اینقدر حجله داری ؟!
یه دفعه صدای خش خش برگ ها اومد ، اون ......چی اسکوروج ؟
اسکوروج: او...سونیک خیلی وقته که دنبالت می گردم
سونیک : من با تو هیچ جا نمیام !
اسکوروج: من نیومدم که تو برگردونم ، اومدم که تو رو بکشم .
سونیک : چی ؟!
اسکوروج: این کار می تونه من رو سروت مند کنه ، خودت هم می دونی که چی میگم .
سونیک : تو این همه کار کردی که سروت پدرم رو بالا بکشی ؟
اسکوروج: چی بگم دیگه ، خب حالا برای مرگ آماده شو 😈
اسکوروج می خواست به سونیک حمله کنه که من نزاشتم و جلو شو گرفتم که بالاخره ماه کامل شد و من گرگ تبدیل شدم .
سونیک : شدو تو چت شده ؟!
با سرعت به اسکوروج حمله می کردم که یه دفعه اسکوروج دستم رو زخمی کرد و من هم سعی کردم که دورش کنم و بالاخره یان کار رو کردم .
اسکوروج: این رو بدون که من دوباره بر میگردم سونیک .😈
سونیک با سرعت اومد کنارم که یه دفعه از حال رفتم و........
ادامه دارد......
- ۴.۷k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط